یک. آدمهای عادی شکلات محبوبشان را نگه میدارند برای وقت چای. صبر میکنند تا چای دم بکشد بعد آرام آرام چای را با شکلات میخورند. من چه میکنم؟ شکلات را باعجله و بدون لذت و سرپا کنار کابینت میخورم و بعد برای فراموش کردن غم حرام کردن شکلاتم یک لیوان چای غلیظ مینوشم. گاهی هم ویسکی.
دو. مرد و زن در پارک روی نیمکت نشسته بودند. هردو مجهز به ماسک.از صورتشان چیزی جز دو چشم در سایه پوست پلک چروک و یک جفت ابروی خاکستری معلوم نبود. مرد داشت برای زن آواز میخواند. به زبان چینی.
شاید هم برای خودش میخواند و شاید زن ذله شده بود از صدای آوازخواندش و من عادت کردم که هر چیزی رو به رومانس تعبیر بکنم.
سه. به مادرم گفتم فلان فامیلتان در اینستاگرام بهم گفت که دلش خیلی برای من تنگ شده است. گفت غلط کرد. ده سال است حال من را نپرسیده. هروقت دلش برای من تنگ شد حق دارد دلش. برای تو تنگ بشود. اول مرغ بود بعد تخم مرغ. و اینجور بود که مساله کلیدی فلسفه خلقت حل شد.
چهار. گفت گاهی میروم عکس دوست دختر کنونی ماضییارم را نگاه میکنم تا زجر بکشم. گفتم چیز عجیبی نیست من هم دندانم درد میکند و دندانپزشکها تعطیلند ولی مدام یک چیز شیرین را با آن دندانی که درد میکند میخورم تا دردش ده برابر بشود.
پنج. به زندگی کنونی عادت کردهام به کلش نه به چیزهای لشکردنی و رخوتش. به چرت کوتاه بعد ناهار. به خستگی مدامی که قصد هم ندارم کاری برایش بکنم. به اینکه به خودم حق میدهم هرچیزی را بیاندازم گردن خانهنشینی. از اتو نکردن لباسها بگیر تا مدام دمب اسبی کردن موهایم یا نصفه در خاک کردن بوته نعنا تا ابراز نفرت علنی از بعضی و ورزش نکردن و نخواندن و ننوشتم.
شش. گفت هستی ساعت شش به وقت شما بهت زنگ بزنم. گفتم هستم. الان ساعت چهار است و دو ساعت وقت دارم فکر کنم ساعت شش از چه حرف بزنیم. هیچ سوژهای برای حرف زدن نیست. هیچ چیزی ارزش حرف زدن را ندارد و من دیگر حوصله حرف زدن از واکسن یا چقدر قرار است دنیا اینطور بماند را ندارم. شاید در مورد دوچرخه حرف زدم.
هفت. اگر شکلاتم را جلوجلو نخورده بودم الان مجبور نبودم این چای تلخ را خالی قورت بدهم.
کلمه ی « ماضی یار» ، قشنگ ترین کلمه ی این متن و خوندن این کلمه، قشنگ ترین لحظه ی امروزم بود.
باران درست می گوید. ساخت چنین ترکیبی از عبارت ماضییار، جای تبریک دارد.
اینکه بلاخره کوتاه میایی و به روند تکراری زندگی تن در می دی و عادت میکنی ، یه فکت محسوب می شه ، گذار سن باعث میشه بحث و حرف زدن بخاطر سوژه های تکراری از زندگی آدمها حذف بشه .