میترسم دیگر خوش نگذرد.
میترسم هیچکس را دوست نداشته باشم.
میترسم تکرار شود.
همه چیز فقط تکرار شود.
میترسم.
هدا زرباف ۱۳۶۱-۱۳۹۹
هدا اگر اونی که مرده بود تو نبودی لابد الان این حرفها رو برای خودت مینوشتم و تو شاید بعدتر اسکرینشاتش رو استوری میکردی. اگر اونی که سوگوارشم تو نبودی قطعا موقع نوشتن این حرفها در مورد دوست جوانی که دیشب مرده دقت میکردم. میگشتم دنبال کلمات فاخر، غیر معمولی، نیمفاصلههام رو درست رعایت میکردم که بعد که استوریشون میکنی خجالت نکشم. با اینکه همیشه اسم رو حذف میکردی و کسی نمیفهمید اونی که نگارشش پراز غلطه منم یا دوست دیگری ولی خودم که میفهمیدم. امشب ولی دقت نمیکنم. چون نمیتونم. هم تار میبینم انقدر که گاه و بیگاه گریه کردم هم ذهنم کار نمیکنه و از همه مهمتر تو دیگر نیستی که برات بفرستمشون. تو دیگر نیستی. نیستی؟ مگه میشه نباشی؟
هدا فقدان داشتن کسی که امروز براش از فقدان تو حرف بزنم، یعنی فقدان به توان دو و فقط یکی مثل تو میتونه هم زیبایی و هم فقدان رو به توان برسونه.