از همان شب اول اما متوجه شد که کوچکترین شعف یا حس برانگیختگی نسبت به بدن کارل ندارد. وقتی با دستانش بدن کارل را لمس میکرد در سرش تکرار میکرد این مرد یک شریک زندگی ایدهآل است با بدنی مردانه و صورتی خوش فرم. این مرد جذاب است و بدن تو به زودی این را درک خواهد کرد. لبهای کارل را میچشید و بوی خوب تنش را تحسین میکرد ولی نه بیشتر. در سرش صدایی میگفت این از تنهایی بهتر است. در آغوشش بگیر. کارل را به خودش میفشرد تنش را لمس میکرد زبانش را روی گردنش حرکت میداد. کارل از خوشحالی ناله میکرد و همان حرکت را تکرار میکرد. اما صدای خوشحالی کارل را تقلید میکرد ولی حقیقت این بود که حرکت زبان کارل روی گوش و گردنش و پایینتر صرفا کمی حس قلقلک داشت و نه بیشتر.
کار زبانش را در ناف اما چرخاند. اما بازدمش را با صدای بلند بیرون داد و فکر کرد کارل واقعا مرد خوبیست و من خیلی خوشبختم که مردی مثل کارل عاشقم شده است. ناگهان در سرش ترانهای شروع کرد به تکرار شدن. ترانه قدیمی از گروهی که در دوران نوجوانی طرفدارشان بود. “همیشه در یاد من”. ترانه در سرش مینواخت و اما با تکرار ترانه در سرش میجنگید. دلش میخواست با تمام حواسش برگردد به اتاق و تمام فکرش را متمرکز کند به لحظه، به کارل، به بدن کارل، به لبهایش، به نفسهایش، به حس کردن بدنش در درونش، به لذت بردن از وزن تنش روی تنش ولی ترانه تمرکزش را از بین برده بود. همانقدر که از ترانه به خاطر داشت بارها در سرش تکرار میشد. هربار بلندتر از قبل.
All those lonely, lonely times
And I guess I never told you
I am so happy that you’re mine
If I made you feel second best
I’m so sorry I was blind
You were always on my mind
کارل بلندتر نفس میکشید. اما هم نفسهایش را بلندتر کرد. کارل فریاد خفهای از سرخوشی کشید. ترانه در سر اما قطع شد.
سالها بعد وقتی جریان ترانهای که هربار موقع همآغوشی با کارل در سرش تکرار میشد را برای تراپیست تعریف کرد تراپیست درحالیکه مداد را بین انگشتانش میچرخاند پرسید و پس این عدم تمرکز و تکرار شدن ترانه “همیشه در یاد من” بعد از شب اول هم ادامه پیدا کرد؟ اما گفت بله. هربار. بعد از شب اول هم هر فاکینگ باری که با هم خوابیدیم “همیشه در یاد من” در سرم شروع میکرد به تکرار شدن. هربار هم کاملتر از قبل با سازبندی درست. خدای من چقدر من از این ترانه متنفرم ولی انقدر تو سرم تکرار شده که الان میتونم نت به نت براتون بنوازمش.
تراپیست چیزی نوشت و پرسید خود رابطه چطور؟ رابطه جنسی تو و کارل بهتر شد؟ هیچ میل و شوری حس کردی؟ اما گفت نه. هیچی تغییر نکرد. حتی حس میکنم کم کم عصبهای پوستم هم از کار افتادند. کرخ شدم. تمرکز هم اصلا. هربار انگار رفته باشم یک کنسرتی که فقط توش یک ترانه نواخته میشه. اونم این ترانه. البته این اواخر یک چیزی بهتر شد. تنها چیزی که بهتر شد این بود که از چندسال قبل جای ترانه “همیشه در یاد من” ترانه “رها کن” بیتلز در سرم تکرار میشه.
تراپیست پرسید. چه چیزش بهتره؟ “رها کن” برات حکم ذکر رو داره. اما گفت نه. اصلا ربطی به ذکر و این مزخرفات نداره. من صرفا این ترانه را خیلی بیشتر دوست دارم. ترانه با حالیه. کوتاهترم هست و زمزمه کرد
And when the brokenhearted people
Living in the world agree
There will be an answer
Let it be