چی از هدا واضح یادم مونده؟ جدا از تاب موهاش و گیرایی چشمهاش و مجسمههاش؟ اینکه همون چیزی رو نشون میداد که بود. که زندگی میکرد. شاید از هنرمند بودنش میاومد. اگر سرخوش بود، اگر عمیق درگیر یک شعری بود، اگر مجسمه میساخت، آش میپخت، عاشقی میکرد یا مستی، اگر دلتنگ بود، درحال خلق کردن چیزی بود، هرچه بود همه در نهایت بود و همان بود که در آن لحظه بود. زندگیش مثل زندگی آدمهای معمولی و امروزی ویترین نبود. خوشبختی رو از روی لیست نمیچید پشت شیشه الکی. این مدرک تحصیلی، این شوهر، این بچه، این خریدن خونه، این خریدن ویلا، این ماشین، حالا وقت انتشار ویدیو شادی و رقص و حالا موقع اسکرین شات گرفتن از کتاب وزین و .. و بعد بفهمی همه چرندی بیش نیست. همه الکیه.
اگر شاد بود پشت ویترین شادی بود و اگر غمگین، یک کوزه غم. بلد بود چطور دقیق و صادقانه نشون بده. غم رو ، دلتنگی رو، تنهایی رو، رقص رو، شادی رو، عشق رو. نه اینطور مستقیم که ما بلدیم. نه. هنرمندانه. شکل خودش. اون ابزارش رو بلد بود. اون زن همان بود که چشمهاش و کلماتش و دستهاش روایت میکرد و من این ازش یادم مونده.
امروز یکساله که نیست. همین نبودن رو هم فقط هدا میتونست انقدر ناگهانی و واقعی نشون بده. جای جعد زلفت خالیه زن.
لینک
من کارهای هنریشون رو دیده بودم. نمیدونستم از دنیا رفتن. خدا بیامرزتشون.