از همه دیرتر رسید. کلی هم پشت در موند. صدای خنده و جیغ باقی نگذاشته بود صدای در زدن رو بشنوم. آروم هم در زده بود لابد. دستهاش پنبهای بودن و معمولا وقتی بدون کمک جسمی سخت در میزد هیچ صدایی تولید نمیشد.
پاهای رنگ پریدهاش رو روی موکت دم در پاک کرد. در رو پشت سرش میبستم که دیدم بالهاش به کتفش وصل نیستند. بهش گفتم بالهات کو؟ گفت گذاشتمشون پشت در. گفتم نمیآریشون تو؟ گفت نه گلی شدن، دیوارها رو کثیف میکنن. گفتم مهم نیست. تمیزی کجا بود. سمهای کثافت باقی مهمونها هنوز هیچی نشده گه زدن به کف زمین. بالهات رو نگذار بیرون. یکی میبرتشون. گفت نه نمیبرند. کسی دیگه بال لازم نداره. شیرگرم داری؟ بدون عسل لطفا.
آیدا جون دلم برای اینستاگرامت و دنیایی که اونجا شر میکردی تنگ شده. 😡
نمیدونم چرا دو نقطه ایکس رو تبدیل به چهره خشمگین کرد : |
منم دلم برای اینستاشون تنگ شده .خوبه اینجا مینویسند. منم البته اکانتم رو پاک کردم. هرکی خوب بود از اینستا رفت.